نقشه شوم نامزد یک مرد پولدار برای اخاذی کردن از او + جزئیات خبر
درپی شکایت مرد 35 ساله بخاطر ربوده شدن از خانه نامزدش، تحقیقات تخصصی به دستور بازپرس جنایی آغاز شد و پس از مدتی یکی از متهمان دستگیرشد.
_______________________________فانوس_______________________________
ربوده شدن مرد ثروتمند تبدیل به معما شد!
صـــاحــب نمـــایشــگاه خودروهای گرانقــیمـت که شبــانه از خانــه نامزدش ربوده شده و برای اخـاذی 200 میلیون تومانـــی تحـت شکــنــجــه قرارگـــرفته و تا یک قدمی مرگ رفتـه بود، پس از نجـــات با مراجعـه به دادسرا و در ادعـــایـــی عجـــیب نامزدش را طراح ایــن ماجـــرای هولنـــاک معــرفــی کرد.
چندی قبـــل مرد جوانی به شعبه نهم بازپـرسـی دادســـرای امور جنـایـــی تهران رفــت و با تسلـــیـم شکایـــتی مدعی شد از سوی مردانی ناشــنـــاس ربوده شده و بشـدت تحــت شکـنجــه قرارگــرفتـــه اسـت.«پرویز» به بازپـــرس «سهـرابی» گفت:«مدتی قبل به خاطــر اختــلــاف های شدیـــد از همـــســرم جدا شدم. تا ایـنـکــه چند وقت بعد ازطریــق دوستـانم با زن جوانی به نام «فرنـــگیس» آشــنـــا شدم. از آنـــجا که فکـــر می کردم او می توانـد همسـرخوبی برایـم باشـد به خواســـتــگـــاری اش رفـــتم و به طور رسـمی نامزد شدیـم. چنــد شب قبـــل به دعوت فرنـگیـــس به آپارتمان مجــردی اش رفـتــه بودم که ساعتـــی بعـــد زنـــگ به صدا درآمد.
مرد ناشــنـاسـی که پشــت آیـــفون بود، گفــت که خودروام را جای نامناسـبـــی پارک کرده ام.بعد هم از من خواســـت ماشـــین را جابـــه جا کنــم.من هم سوئیچ را برداشـــتـــه و سوار آســـانسور شدم وپایـیـن رفـتم.اما همین که وارد کوچه شدم دو مرد ناشنــاس با تهـدیـد مرا سوار خودرویم کردنــد و بســرعت راه افــتـادند. آنــها درطول راه برای آزادی ام 200 میـلیون تومان پول خواستـــنــد. اما هر چه گفـــتم ایـن مقدار پول همراه ندارم قبول نکــردنـد.با ایــن حال آنـــهـا درتاریــکــی شب به سوی جنوب تهران می رفـــتــنـد که ناگهان تلـفـــن یکــی از آنها زنـگ خورد که رانــنـــده گفـت:«قبـــر را آماده کردی؟» همـــان موقع بود که فهـــمـــیـدم آنـها تصمـــیـم به کشتـــنم دارند و بحث پول بهانـــه است.»
ایـن مرد که بواسطـــه زخـــم عمـــیق گلویش به سختــی صحـبـــت می کرد، ادامه داد:«در میانــه های راه، رانـــنده پیاده شد و یکـی دیگــر از آدم ربایــان پشـــت فرمان نشـــست.بعد هم مرا به بیـــابـــان کشانـدنـد و با چاقو گلویم را بریـــدنـد وبه تصوراینـــکـــه بزودی می میرم مرا با آن حال در بیـــابان رهـــا کردنـد. وضعیت بدی بود و مدام بیهوش می شدم و رمقی برای نجات خودم نداشتـــم. تا صبــح در همــان حال بودم تا اینـــکـــه کشاورزی مرا دید و به بیـــمـارستـــان منـتـقـلــم کرد. حالا هم به نامـزدم فرنــگیـس مشــکوکم. چون بجز او هیـــچ کس نمــی دانسـت من آنجـا هســـتـــم.»
درپــی شکـــایت مرد 35 سالــه، تحـقــیـــقــات تخـصصـــی- ۹۶/۰۴/۱۲