کارهای زشت مادرم با ناپدری ام جلوی من و ….
رز پاتوق : در این میان من هم بی نصیب از کتک کاری ها و مشاجرات پدر و مادرم نبودم و هرکدام از آن ها برای آزار دیگری مرا کتک می زد. بالاخره این روزهای سخت و کتک کاری ها زمانی به پایان رسید که مهر طلاق بین پدر و مادرم فاصله انداخت. آن روزها من ۶ سال بیشتر نداشتم و خود را برای رفتن به مدرسه آماده می کردم اما آن سال آرزوی نشستن در کلاس درس را به فراموشی سپردم چرا که هنوز تکلیف نگهداری از من مشخص نشده بود.کارهای زشت مادرم با ناپدری ام جلوی من و ….
بالاخره مادرم حضانت مرا به عهده گرفت و من در حالی وارد مدرسه شدم که مادرم چند ماه بعد با جوانی کم سن و سال تر از خودش ازدواج کرد. از این که به مدرسه می رفتم خوشحال بودم اما طولی نکشید که سایه شرم و حیا از زندگی ناپدری و مادرم رخت بربست و من از این که آن ها حریم عفت و شرم را مقابل من رعایت نمی کردند، دچار افسردگی شدیدی شده بودم. ناپدری ام پرده حیا را دریده بود و در حضور من رفتارهای شرم آوری انجام می داد که تحمل آن برای هیچ کودکی مقدور نیست. دیگر مانند دیوانه ها شده بودم و از همه آدم ها نفرت داشتم.
به همین دلیل در دوران ابتدایی ترک تحصیل کردم تا این که در سن ۱۶ سالگی با اولین خواستگارم که از بستگان دور مادرم بود، پیمان زناشویی بستم. آن زمان برای نجات از منزل کثیف ناپدری ام همه وعده های تو خالی «رحمت» را باور می کردم او از فراهم کردن یک زندگی رویایی در قصرهای طلایی سخن می گفت و ادعا می کرد که پس از ازدواج با من حاضر است همه زندگی اش را به پایم بریزد اما بعد از ازدواج با او نه تنها به سعادت نرسیدم بلکه روزی شاهد ماجرایی بودم که- ۹۶/۰۲/۳۱